هستی دنیای مامان

اينجا توي اين عکس تازه از حمام اومده بودي، موهاي خوشگلت رو سشوار کشيدم اومدي خونه ماماني توي اتاق دايي امير منم يهو اين عکس خوشگل و ازت گرفتم ،10 روز پيش بود. ...

اين عکس و تقريباً 2 ماه پيش وقتي داشتيم با ماماني و خاله آزيتا مي رفتيم بيرون براي خريد ازت گرفتم مثل ماه شده بودي ...

عشقم اواخر شهريور تولد ماهان پسر عموي گلت بود ماماني و خاله آزيتا تازه از مالزي اومده بودن اين لباس خوشگلم يکي از سوغاتي هات بود که توي تولد ماهان پوشيدي، من فدات بشم عروسک ...

سلام عشق مامان اين عکس و موقعي که داشتيم مي رفتم خونه همکار من عاطفه جون ازت گرفتم دامن و کلاه خوشگلت و ماماني برات بافته بود. گفتم اين عکس و بزارم توي وبلاگت که بعداً انشاالله بزرگ شدي ببينيش ...

براي اينکه بهتر بدونيد توي دل کوچولوهاي نازتون چه خبره بد نيست اين مطلب و بخونيد روانشناسي نقاشي کودکان خورشيد و ماه در اغلب نقاشيهاي كودكان، خورشيد ديده مي شود. خورشيد نشانه امنيت، خوشحالي، گرما، قدرت و به قول روانشناسان خورشيد به معني پدر است. وقتي رابطه كودك و پدر خوب است كودك خورشيد را در حال درخشيدن مي كشد و وقتي رابطه آن دو مطلوب نيست كودك خورشيد را در پشت كوه ناپديد مي كند. ترس كودك ازپدر به رنگ قرمز تند و يا سياه در نقاشي ديده مي شود. البته با يك نقاشي ما به قضاوت نمي پردازيم بلكه بايد چندين نقاشي كودك را بررسي كرد. ماه نشانه نيستي است. اغلب كودكان ماه را كنار قبر و قبرستان مي كشند. كودكان در نقاشي خود ماه را با مرگ معني مي بخش...

عشق مامان از اونجايي که تو عاشق قلعه سحرآميزيما هر دو سه هفته يک بار مي بريمت اونجا حسابي بازي مي کني، دفعه آخر دو هفته پيش بود که موقع بيرون اومدن انقدر گريه کردي، بابا اسي گفت الان ميخوام برات پيتزا بخرم اما فايده نداشت تا رسيديم به رستوران اون موقع ديگه يادت رفت و هي مي گفتي من پيتزا مي خوام. ...

دو سه روز قبل از تولد 2 سالگيت 12/7/90 با ماماني و بابااسي برديمت آتليه تا چند تا عکس خوشگل بگيريم و براي روز تولدت روي شاسي بزرگ چاپ کنيم و بزنيم به ديوار، از وقتي که وارد آتليه شديم انقدر گريه کردي چشمات قرمز شده بود از آقاي يوسفي (عکاس) ترسيده بودي خلاصه با هزارتا شکلک و ادا و اطوار تونستيم چند تا عکس ازت بگيريم که من از عکست که به ديوار زديم اين عکس و گرفتم و گفتم برات بزارم تو وبلاگت به عنوان يادگاري بمونه عزيز مامان. ...

من خدا را دارم کوله بارم بر دوش سفری می باید سفری بی همراه گم شدن تا ته تنهایی محض هر کجا لرزیدی، از سفر ترسیدی تو بگو از ته دل " من خدا را دارم " ...